امروز یکشنبه 09 اردیبهشت 1403 http://u24.cloob24.com
0

مقدمه

تغییر دادن سبک تبیین سبک تبیین سبک تبیین، دارای سه بعد تعیین کننده است: تداوم، فراگیر بودن و شخصی سازی.

فرد بدبین بر این باور است که شکست ها و پسرفت ها، غیر قابل تغییرند و بر بسیار از جنبه های زندگی او اثر می گذارند. او معتقد است که خود او - و نه موقعیت ها، بخت و اقبال، یا دیگران- تنها عامل این عدم موفقیت ها است.

افراد بسیار بدبین بر این باورند که وجود آنها، محصول خطائی در ساختار شخصیت و منش آنها است که باعث می شود آنها به زندگی ای محکوم شوند که سرشار از فرصت های از دست رفته، ارتباط های شکست خورده و گسیخته، کم هوشی، و فقدان های مکرر است. این افراد در مواردی هم که متوجه می شوند بروز مشکلی، تقصیر خودشان نیست، همچنان آن موقعیت را تغییر ناپذیر می دانند و به همین دلیل، برای تغییر دادن آن اقدامی نمی کنند. در زیر یک رویداد و سبک تبیین را آورده ایم. در مورد آن، بر مبنای سه بعد هر سبک اسناد، تبیین صورت گرفته را نامگذاری کنید. به خاطر داشته باشید که هر بعد، یک پیوستار است. هر تبیین، یا در قسمت دائمی پیوستار قرار می گیرد یا در قسمت موقتی آن؛ در یکی از دو قسمت فراگیر یا اختصاصی بودن تبیین؛ و در قسمت شخصی یا غیر شخصی پیوستار قرار می گیرد. پس مشخص کنید که تبیین مذکور، بیشر دائمی بود یا موقتی، بیشتر فراگیر بود یا اختصاصی، و یا بیشتر شخصی بود یا غیر شخصی. در اینجا تعریف مختصری از هر بعد را آوردیم که به عمل رتبه بندی توسط شما کمک کند.

مجادله و مقابله با نگرش های فاجعه پندارانه:

در حالی که هر گاه کسی ما را متهم کند، بیشتر بزرگسالان و کودکان، مجادله گرانی طبیعتا ماهرند، اما هرگاه ما خود، خویشتن را متهم سازیم، مجادله کنندگانی ناتوانیم. ما در عین حال که می دانیم نظر دیگران درباره ما می تواند نادرست و همراه با غرض باشد، اما نظر خود را در مورد خویشتن، قطعی و غیر قابل مجادله می شماریم. مجادله با خود، راهی موثر و با دوام برای زیر سوال بردن تفسیرهای غیر واقع گرایانه ما درباره خود است. شما با این کار، نادرست بودن باورهای خود را آشکار می سازید و به خود ثابت می کنید که باورها و معتقدات شما، اغراق آمیز یا صرفا نادرستند. از آن به بعد، باور های بی اعتبار شما کمتر و کمتر به ذهنتان باز می گردند. این شیوه شناختی متضمن آن است که باور ها و معتقدات خود را فرضیه هایی در نظر بگیرید که می توان درست یا نادرست بودن آنها را آزمود و در صورتی که ثابت شد این باورها نادرست هستند، می توان آنها را تغییر داد. برای مقابله با منفی نگری و بدبینی، باید دیدگاه خود درا درباره خویشتن، به صورتی موشکافانه و عیب جویانه مورد انتقاد قرار دهید. اهانت هایی را به خود روا می دارید، کورکورانه نپذیرید. گامی به عقب بر گردید و این دیدگاه های اهانت بار را با ذهنی باز، دیگر باره بررسی کنید. اگر درست از آب در آمدند، که حرفی نیست. در این صورت لازم است در زمینه تغییر دادن خود یا بخشی از جهان خود که باعث عدم رضایت در شما می شود، اقدام کنید. ممکن است متوجه شوید که باورهایی که درباره خود دارید، نادرست هستند، و اینکه به نوعی فاجعه پندارانه اند، به این صورت که تعبیر و تفسیر شما از رویداد های نا راحت کننده، در قالب عبارت هایی بیان می شوند که به شدت، همیشگی و فراگیرند.اگر چنین باشد، لازم است به تغییر دادن آنها برخیزید. مجادله موفقیت آمیز به تمرین بسیار نیاز دارد.

مجادله موثر، بر چهار پایه استوار است.

- نخستین آنها، گرد آوری شواهد است. هر گاه با باورهایی بدبینانه مواجه می شوید، از خود بپرسید که برای این عقیده یا باور، چه شواهدی در اختیار دارم؟مراقب باشید. از آنجا که مدتی طولانی بدبین بوده اید، برای حفظ بدبینی خود به راه هایی متوسل شده اید. در ابتدا که به یافتن شواهد بر می آیید، احتمالا به شواهد زیادی بر می خورید که موید بد بینی شما هستند و به شواهد اندکی برخلاف آن دست می یابید. این همان سوگیری در جهت تایید است. به این معنا که حقایقی که در تایید باورهایمان باشند، بسیار راحت تر از شواهدی که با باورهایمان مغایر باشند، به نظر می رسند. برای مقابله با سوگیری در جهت تایید، صرفا به بازبینی زندگی خود و شواهدی که در باورهایتان موثر بوده اند نپردازید. بلکه این کار را به صورت دو عمل مجزا انجام دهید. نخستین تاکتیک آنکه، به جستجوی کلیه شواهدی برآیید که موید باور شما باشند. بعد از خود بپرسید: «چه شواهدی بر علیه این باور در اختیار دارم؟» با واداشتن خود به در نظر گرفتن هر دو جنبه ف باعث تضعیف سوگیری در جهت تایید شوید. البته مشخص است که استوار بودن مجادله شما، به شواهدی که گرد می آورید، بستگی دارد. به همین دلیل، به شیوه ای عینی و اختصاصی عمل کنید و هر یک از پاره های داده را به صورت جداگانه یادداشت کنید.

- تاکتیک دوم، مطرح کردن تفسیر های جایگزین است. از خود بپرسید که این اتفاق ناراحت کننده را به چه صورت های دیگری می توان نگریست یا تغییر کرد. هر گاه فردی بدبین باشید، برایتان دشوار است که از منظری دیگر، به وقایع بنگرید. ممکن است کاملا متقاعد شده باشید که تعبیر و تفسیر شما، تنها تفسیر ممکن و معتبر است. با خودتان به مزاح بپردازید، سعی کنید هر چه می توانید، تعبیر و تفسیر های دیگری را عرضه کنید. اگر همچنان بر این باورید که هیچ تعبیر و تفسیر منطقی دیگری امکان پذیر نیست، آنگاه از خود بپرسید که بهترین دوست من، این اتفاق را چگونه تعبیر و تفسیر می کند؟ پدرم چطور؟ یا مشاهده کننده ای بی طرف، آن را چگونه درک و تفسیر می کند؟ پس از آنکه توانستید تفسیرهای دیگری را مطرح کنید، برای ارزیابی درستی آنها، از شواهد کمک بگیرید. فراموش نکنید که به ندرت پیش می آید که یک رویداد، از تنها یک عامل ناشی شود؛ دنیا آنچنان پیچیده است که می توانیم چندین تعبیر و تفسیر را برای رویدادی واحد ارائه کنیم و بر هر کدام از آنها، تاکید کنیم. به همین دلیل، به تنها تبیین بدبینانه و منجمدی که به ذهنتان می رسد اکتفا نکنید. مجموعه علت هایی را می توانید در بروز آن پدیده نقش داشته باشند، در نظر بگیرید.

- سومین تاکتیک در زمینه مجادله و چالش با باورها، اجتناب از فاجعه پنداری یا به درستی در نظر گرفتن تمامی تلویحات یا «اگر..... شود، چه؟» ها در زمینه رویداد ناراحت کننده است. آیا هرگاه مسائل به گونه ای که خوش می دارید پیش نمی روند، بی درنگ در ذهن خود بحرانی از وقایع ناگواری را تصور می کنید که یکی یکی پیش خواهند آمد؟ بهترین شیوه برخورد با «اگر... شود، چه؟» این است که جدی باشید و در این پرسش ها، کنکاش کنید. سوال های «اگر... شود،چه؟»، از آنجا که تهدید آمیز و مبهم اند، باعث ترس و نگرانی می شوند. گویی واقعه شومی در آینده شما نهفته است که در اولین فرصت، بر شما نازل خواهد شد. هرگاه شروع کردید تا سوال های «اگر... شود، چه؟» را از خود بکنید، برای خود سه پرسش مطرح سازید. هر یک از سوال ها به شما کمک می کند تا از فاجعه پنداری دست بردارید. اول اینکه بدترین چیزی که می توانست اتفاق بیافتد چه بود، حال هر چه قدر هم که نا محتمل باشد؟ آن را با جزئیات و به روشنی توصیف کنید. این رویداد وحشت آمیز را با نام و عنوانی خاص، مشخص کنید. بعد از خود بپرسید: این رویداد تا چه حد احتمال وقوع دارد؟ اگر بنا بود اتفاق بیافتد، برای بهتر کردن اوضاع چه کاری می توانید انجام دهید؟ بعد از خود بپرسید: بهترین چیزی که می تواند روی دهد، چیست؟ آن را هم با جزئیات کامل توصیف کنید. بعد از آنکه بهترین و بدترین وضعیت ممکن را توصیف کردید، از خودتان بپرسید که محتمل ترین پیامد واقعی هر یک از این دو موقعیت، چه می تواند باشد. در محتمل ترین شرایط هم، نه بدترین پیامد پیش می آید و نه بهترین پیامد. موارد ممکن، در نقطه ای میان این دو جای دارند. پس از آنکه هر سه نوع پیامد را مشخص کردید، می توانید برای آنها برنامه ای تدارک ببینید.

تدوین نقشه حمله، چهارمین تاکتیک مقابله است.

بیشترین میزان انرژی خود را صرف تدوین نقشه حمله برا ی محتمل ترین مورد کنید. اما بهترین وضعیت و بدترین وضعیت را نیز از نظر دور ندارید. برای آنکه بهترین وضعیت پیش بیاید، چه می توانید بکنید؟ بدترین وضعیت ممکن، تنها در موارد نادری به وقوع می پیوندد. البته رویداد های ناخوشایند هم اتفاق می افتند. برای مثال، در مواردی، ارتباط های نزدیک افراد، برای همیشه خاتمه می یابند یا آنها را از کار، اخراج می کنند. ما گاه مرتکب اشتباه می شویم. یا به نحوه نامطلوبی با دیگران رفتار می کنیم. شخصیت ما، کامل و بی نقص نیست. اما همه اینها به این معنی نیست که شما درمانده هستید. برای بهتر کردن اوضاع، چه کارهایی از دست شما بر می آید؟ چگونه می توانید اشتباه ها را اصلاح کنید یا تغییر شکل دهید؟ یا آنکه آسیبی را که به بار آمده، محدود یا جبران کنید؟ با طرح ریزی نقشه ای برای حمله، می توانید از بروز درماندگی جلوگیری کنید و توانایی خود را برای پایدار ماندن در شرایط نا گوار حفظ کنید. برای مجادله با افکار بد بینانه در خویش، استفاده از برگه ای برای یادداشت ABCDE، شروع خوبی است. اما زمانی که در این کار مهارت بیشتری پیدا کردید، دیگر ضرورتی ندارد که به این چنین برگه ای متکی باشید. درست همانطور که باورهای بدبینانه اولیه شما، واکنش های خود آیند بودند، مجادله های شما با این افکار نیز به صورت خودآیند و خودکار در می آیند و هدف این است که بتوانید به مجرد اینکه افکار و باور های بدبینانه به ذهنتان خطور کردند، به مقابله با آنها برخیزید. هدف مجادله سریع آن است که شما بی درنگ به مجادله با افکار بدبینانه خود بر آیید. این کار، این گونه صورت می پذیرد. از دوستی مورد اعتماد یا از همسر خود در این زمینه کمک بگیرید. کسی را برای این منظور انتخاب کنید که بتوانید افکار و احساسات انتقاد آمیز از خود را به راحتی با او در میان بگذارید. وظیفه همکار شما این است که به همان صورتی که خود شما به افکار و احساسات خود می پردازید، به انتقاد از شما بپردازد. می توانید ظرف مدت حدود پنج دقیقه، انواع موقعیت هایی را که بدبینی را در شما بر می انگیزند، این را که در این گونه موارد به خود چه می گویید، برای همکارتان شرح دهید. همکار شما به احتمال زیاد در ابتدا احساس راحتی نخواهد کرد. برای او توضیح دهید که انتقاد های او را متوجه خود نمی بینید، یا آنکه بر عکس، آنها را متوجه خود می بینید، اما این انتقادها را به همکار خود، نسبت نمی دهید. خود شما هم، همین موارد را در خویش سرزنش می کنید. همین که همکار شما هدف از این فعالیت را درک کند، آرامش خواهد یافت. وظیفه شماست که به او یاد آور شوید که در مورد شما سخت گیر باشد و نگذارد تا بدون نقد و مجادله، موقعیتی را پشت سر بگذارید. تکلیف شما آن است که به صدای بلند، به انتقاد های او پاسخ دهید. به جستجوی شواهد برآیید. تلویحات ضمنی آن را به دور از فاجعه پنداری در نظر بگیرید. درباره فرضیه یا احتمال جایگزین دیگری، به بحث و گفتگو بپردازید. آنگاه شرح دهید که هر گاه بخصوص منفی نگری و بدبینی مورد نظر باشد، چگونه با آن موقعیت مواجه خواهید شد. خوش بینی چیست؟! مثبت اندیشی و خوش بینی، این نیست که افکار شادی آور را در ذهن خود تکرار کنید. شعارهایی تو خالی از قبیل «من انسان خارق العاده هستم» یا «همه مرا دوست دارند» و «زندگی من روز به روز بهتر می شود» در عین حال که مدتی کوتاه باعث برانگیخته شدن احساسی خوب و دلنشین درباره خود در افراد می شوند، اما در جهت آنها به اهداف خویش، کمکی به آنها نمی کنند.خوش بینی به معنای آن نیست که هر گاه کارها مطابق میل ما پیش نرفتند، به سرزنش دیگران بپردازیم. شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت امور، تنها باعث شدت یافتن مشکلات می شود. خوش بینی به معنای انکار یا اجتناب از غم یا خشم نیست. هیجان های منفی هم بخشی از غنای زندگی هستند و معمولا پاسخ ها و واکنش هایی بی خطرهستند که ما را به درک کردن یا تغییر دادن آنچه که باعث ناراحتی ما شده بر می انگیزند. خوش بینی، درمان همه چیز نیست. خوش بینی نمی تواند جای شیوه های درست پدر و مادر بودن را بگیرد. نمی تواند جایگزین ارزش های اخلاقی شکوفان در کودک شود. نمی تواند جایگزین بلند پروازی و نیاز به عدالت شود. خوش بینی صرفا یک ابزار است، اما ابزاری است قدرتمند. درصورتی که هم بلند پروازی و هم ارزش های والا موجود باشند، آنگاه این ابزار می تواند به تحقق رشد و شکوفایی شخصی و عدالت اجتماعی، کمک کند.

تغییر دادن بدبینی خود آیند

تکنیک هایی که در این مجموعه می آموزید، همان تکنیک های اصلی هستند که درمانگران شناخت گرا برای درمان افسردگی به کار می برند، اما ما آنها را به گونه ای تغییر داده ایم که در مورد افراد غیر افسرده نیز قابل استفاده باشند. در زمینه خوش بینی، چهار مهارت اصلی وجود دارد:

نخست آنکه، شما می آموزید تا افکاری را که هرگاه حال ناخوشی دارید از ذهنتان عبور می کنند، تشخیص دهید. این افکار، در عین حال که معمولا به ادراک آگاهانه افراد در نمی آیند، تاثیر شگفتی بر خلق و رفتار آنها باقی می گذارند. به این تکنیک، شکار افکار گفته می شود.

دومین مهارت خوش بینی، ارزیابی این افکار خودکار است. این کار به این معنا است که بپذیرید تمامی آنچه که به خود می گویید، ضرورتا صحیح نیستند.

سومین مهارت آن است که هرگاه رویدادهایی ناخوشایند روی می دهند، به ارائه تبیین های درست هرچه بیشتر بپردازید و به کمک آنها، با افکار خود آیند خویش، مقابله کنید.

چهارمین مهارت، اجتناب از فاجعه پنداری است. آیا چنین است که هرگاه با بد بیاری روبه رو می شوید، بدترین پیامد های ممکن را در ذهنتان تکرار می کنید؟ آیا در می یابید که دارید بدترین تفسیرها را از بین این موارد در ذهن خود مرور می کنید؟ د

ر عین حال که اندیشیدن درباره بدترین حالت ممکن – فاجعه پنداری- در برخی موارد می تواند سودمند باشد، اما در شرایطی که امکان وقوع بدترین حالت، بسیار اندک باشد، به هیچ وجه سازنده نیست. در اینگونه موارد، برنامه ریزی کردن برای بدترین حالت ممکن، استفاده ای نادرست از زمان است. این کار، انرژی شما را تحلیل می برد و وضعیت خلقی شما را از آنچه هست، بدتر می کند.

ابتدا به شما می آموزیم که چگونه دو مهارت نخست را بدست آورید و در بخش بعدی، دو مهارت یافتن گزینه هایی جایگزین و اجتناب از فاجعه پنداری را مطرح خواهیم کرد. این دو مهارت، مجادله موثر را تشکیل می دهند.

مدل ABC

به اعتقاد بسیاری از مردم، احساسات ناخوشایند، حاصل عوامل فشار آفرین یا رویدادهای ناگواری هستند که برای ما پیش می آیند. هرگاه کسی در برابر ما سر کشی یا با ما مخالفت کند، ما خشمگین می شویم. هرگاه چیزی را که عزیز می داریم از کف بدهیم، افسرده می شویم. شکی نیست که رویدادهای زندگی ما با عواطف و هیجان های ما مربوطند، اما میزان این ارتباط، کمتر از آن است که معمولا تصور می شود. هرگاه در یک موقعیت واحد، دو فرد مختلف را تصور کنید، این امر برایتان روشن می شود. آلبرت آلیس که به همراه آرون تی بک، شناخت درمانی را پایه گذاری کرد، مدل «ABC» را مطرح ساخت. A به اتفاق ناراحت کننده با بد بیاری یا ید اقبالی اشاره دارد. این رویداد، می تواند هر اتفاق ناراحت کننده ای باشد؛ مثل تعطیلاتی که بر هم بخورد، مجادله ای با یکی از دوستان نزدیک، یا مرگ فردی عزیز. C به پیامد ها اشاره دارد: یعنی اینکه پس از این رویداد نا گوار، چه احساسی پیدا کردید و چه رفتاری در پیش گرفتید. معمولا چنین به نظر می رسد که پیامد ها، بی درنگ و به صورت خودآیند، پس از رویداد نا گوار به وجود می آیند.اما آنچه که الیس مطرح می کند، این است که پیامد های خاص، ناشی از Bهستند، Bیعنی باور ها و تفسیر های درونی فرد از واقعه ناگوار. تمرین در زمینه: ABC نخستین گام در آموختن خوش بینی، درک ارتباطهای موجود در ABC است. در این قسمت شش سناریو ذکر شده اند که در بر دارنده اتفاق ناراحت کننده (A) و پیامد های آنها (C) هستند. شما باید باورهایی را که به این پیامد ها منجر می شوند، پیدا کنید و آنها را بنویسد (B).

هیچ پاسخ درست واحدی وجود ندارد. برای ارزیابی اینکه آیا باوری که ذکر کرده اید درست است، از خود بپرسید که اگر به شدت به این باور معتقد بودید، آیا به گونه ای که در قسمت پیامد نوشته شده، رفتار می کردید یا نه.

1. A. برای جشن تولد همسرتان، ترتیب مسافرتی کوتاه و غافلگیر کننده را می دهید. وقتی غروب چهارشنبه به ادراه همسرتان می رسید تا او را برای همراهی با خود، غافلگیر کنید، او که رنجیده و ناراحت شده است، می گوید که او به احتمال زیاد نمی تواند بیاید.

B. فکر می کنید که..................................

c. بسیار احساس شرمساری می کنید و تا جائی که می توانید، از او فاصله می گیرید.

2. A. برای جشن تولد همسرتان، ترتیب مسافرتی کوتاه و غافلگیر کننده را می دهید. وقتی غروب چهارشنبه به اداره همسرتان می رسید تا او را برای همراهی با خود، غافلگیر کنید، او که رنجیده و ناراحت شده است، می گوید که او به احتمال زیاد نمی تواند بیاید.

B.. فکر می کنید که..................................

C. حال بدی پیدا می کنید اما تصمیم می گیرید که ناهار خوشمزه ای بخورید و به تماشای فیلم بروید.

3. A. مدتی است که همسرتان کم حواس شده و از شما دوری می کند.

B. فکر می کنید که..................................

C. به طرز فزاینده ای از او ناراحت می شوید و متوجه می شوید که مدام دعوا راه می اندازید.

4. A. مدتی است که همسرتان کم حواس شده و از شما دوری می کند.

B. فکر می کنید که..................................

C. ناراحت می شوید و از او کناره می گیرید.

5. A. در مرکز خرید، اتفاقی با پسر نوجوانتان و دوستانش روبه رو می شوید و او تظاهر می کند که شما را ندیده است.

B. فکر می کنید که..................................

C. پیش خودتان می خندید و تصمیم می گیرید بعدها بر سر این مسئله، سر به سرش بگذارد.

6. A. در مرکز خرید، اتفاقی با پسر نوجوانتان و دوستانش روبه رو می شوید و او تظاهر می کند که شما را ندیده است.

B. فکر می کنید که..................................

C. به شدت خشمگین می شوید و به او و دوستانش می تازید و از او می خواهید که شما را نادیده نگیرد.

حال بیایید به این موقعیت ها نگاهی بیندازیم و ببینیم که چه نوع باورهایی به این پیامد ها منجر می شوند.

1و 2. در مورد اول، باوری شخصی، دائمی و فراگیر مانند اینکه «من همیشه کارها را به هم می ریزم. او سرش حسابی شلوغ است و من جوری عمل می کنم که گویی او باید هم چیز را به خاطر من کنار بگذارد.» باعث احساس شرمساری و کناره گیری می شود. اما اگر معتقد باشید که «ایده خوبی بود که به هدر رفت» یا «مثل اینکه او این هفته حسابی سرش شلوغ است.» (که هر دو تبیین هایی موقت، اختصاصی و بیرونی) احتمالا ناراحت می شوید یا حتی احساس ناکامی می کنید، اما در مورد خودتان تصور ناخوش آیندی پیدا نمی کنید.

3 و 4: در مورد سوم، این احساس که به ناحق مورد بی مهری او واقع شده اید، در شما احساس خشم و رنجش به وجود می آورد: «او هیچ حق ندارد که بد اخلاقی هایش را بر سر من خالی کند» یا «مثل بچه ها می ماند. هر وقت از چیزی ناراحت می شود، لب ور می چیند.» اما بر عکس، اگر فاصله گرفتن های او را نشانه ای از این قلمداد کنید که علاقه او به شما کمتر شده، آنگاه احتمال دارد پیامد این باور شما، غمگینی باشد.

5 و6: در مورد پنجم، تفسیرهایی بیرونی، اختصاصی، و موقتی مانند اینکه «عجب، انگار پسر من رسما نوجوان شده» می تواند باعث شود تا با این مسئله با خنده رویی مواجه شوید. اما اگر به جای این باور، رفتار او را نشانه ای از بی ادبی و بی احترامی تلقی کنید، آنگاه احساس خشم خواهید کرد.

نقش فرد در زندگی:

از میان تمام ابزارهای مخربی که بشر اختراع کرده است، وحشتناک‌ترین سلاح «کلمه» است. مشت‌ها و سلاح‌های گرم، در نهایت قدری خون بر جای می‌گذارند. بمب‌ها، خانه‌ها و خیابان‌ها را ویران می‌کنند. زهرها را نیز می‌توان شناسایی کرد. اما کلمه... کلمه می‌تواند بدون بر جای گذاشتن هیچ سرنخی ویران کند.

والدین سالها فرزندان خود را به زندگی امیدوار کرده و به آنها نوید زندگی می دهند و گاه همین بهترین موجودات خداوند چنان با کلمات دردناک فرزندان خود را می آزارند که دیگر هیچگاه قادر به از بین بردن آثار آن از وجود پاک فرزندانشان نمی باشند.

فرزندان، والدین‌شان را سالها شرطی می‌کنند و به آنها امید می دهند و گاه با انجام کارهای ناپسند امید آنها را یک شبه ناامید می کنند.

مردمان به شیوه خدانشناسان همدیگر را مورد نکوهش قرار می دهند و باعث ایجاد مشکلات.

همسران به طرز حساب‌شده‌ای با کلمات یکدیگر را آرامش می بخشند یا گاهی اوقات همان افراد می توانند همدیگر را با کلمات دیگر قلع و قمع می‌شوند. و گاه کسانی که خود را پیشوا و استاد و صاحب نظر می‌دانند، با گفته ها و عملکردهای اشتباه افراد را از پیشرفت و تغییرات مثبت دور نگاه می ‌دارند.

ببین که آیا تو نیز از این سلاح استفاده می‌کنی؟ ببین که آیا کسی در برابر تو این سلاح را در دست گرفته است؟ جلوی ادامه یافتن هر دو را بگیر.

امروز با خودت فکر کن که یک جمع‌بندی از تمام تجربه هایی که در طی سالهای گذشته، زندگی به تو آموخته است. حتماً با یادآوری این تجربه‌ها باقی راه را بهتر می توانی زندگی کنی. یا اینکه حداقل اشتباهات گذشته را دیگر تکرار نخواهمی کرد.

ماموریت آدمی در زندگی این نیست که مشکل نداشته باشد. ماموریت بشر این است که با انگیزه و پر شور باشد. وظیفه ما در زندگی تغییر دادن دنیا نیست، وظیفه ما تغییر دادن خودمان است، برای این کار هیچ راه حل بیرونی وجود ندارد باید تنها به دنبال راه حل‌های درونی باشیم. ز

ندگی این گونه پیش می‌رود: ابتدا سنگ ریزه کوچکی به عنوان هشدار به ما اصابت می‌کند. وقتی ما آنرا نادیده می‌گیریم. یک قلماسنگ به ما برخورد می‌کند. قلماسنگ را نادیده می‌گیریم و بعد با اصابت یک تخته سنگ بزرگ نابود می‌شویم.

اگر صادقانه به زندگی‌مان دقت کنیم می‌توانیم جاهایی را که از علایم هشدار دهنده غفلت کرده‌ایم ببینیم، و بعد باز با وقاحت می‌پرسیم: «چرا من؟» معمولا بهترین نقطه برای شروع، همان مکانی است که الان در آن قرار داریم.

باید قبل از تغییر آدرسمان، به فکر تغییر افکارمان باشیم. وقتی ما تغییر کردیم، محیط اطرافمان تغییر خواهد کرد. این یک قانون است. همه ما ممکن است شکست بخوریم اما این شکست نیست که ما را می‌آزارد، بلکه دانستن این نکته که همه تلاش خود را به کار نبرده‌ایم ما را رنج می‌دهد.

انسانهای شاد نه تنها تغییرات را می‌پذیرند، بلکه آن را در آغوش می‌گیرند. آنها کسانی هستند که می‌گویند: «چرا باید بخواهم سال آینده‌ام مثل سال گذشته‌ام باشد؟»

قانون زندگی این است که قدر همه چیز را بدانیم و از آن لذت ببریم ولی به هیچ چیز وابسته نباشیم. اولین قانون تکامل «نظم و ترتیب» می‌باشد. هر چیزی برای رشد و تکامل احتیاج به یک نظام دارد. به یک گل نگاه کنید، یک سیب قرمز را نصف کنید، به تقارن یک درخت یا یک کندوی عسل توجه کنید... در همه آنها نظم و انظباط وجود دارد. طبیعت آنچه را که ضروری است نگه می‌دارد و هر چیزی را که بی فایده بوده و بار اضافی محسوب شود را از بین می برد، به این می‌گویند: «سازمان دهی» هر فکری که باعث آزار واذیت مان می‌شود، در نهایت چیزی بیشتر از یک فکر نیست. ما هم مثل مادرمان طبیعت، می‌توانیم آن را دور بریزیم و فکری زیبا را جایگزینش نمائیم.

رفتن به دنبال آرزوها تضمینی برای یک زندگی راحت‌تر نمی‌تواند باشد. زندگی حتی دشوارتر هم می‌شود. ولی با این کار، ما یک سفر بیرونی را شروع می‌کنیم که خود آغاز یک سفر درونی است. بدین ترتیب فرصت شکوفا شدن را به دست می آوریم، فرصت اینکه ببینیم واقعاً کیستیم؟ هر مصیبتی در زندگیمان بیشتر از اینکه یک فاجعه باشد، فرصتی است تا دیدگاه خود را تغییر دهیم.

وقتی بدنمان آسیب می‌بیند، درد به ما یادآوری می‌کند که نیاز به توجه بیشتر وهمچنین احتیاج به استراحت داریم، یا شاید باید به فکر عوض کردن مسیر فعلی زندگیمان و پیدا کردن یک راه حل بهتر برای ادامه راه باشیم.

وقتی ذهن و فکرمان آسیب می‌بیند، رنج به یادمان می‌آورد که دست از نگرانی برداریم یا با گذشت‌تر باشیم یا جور دیگری فکر کنیم. بنابراین: «درد، دشمن ما نیست، درد، دوست ماست»

اگر با خودمان صادق باشیم، می توانیم همه اتفاقاتی را که تا به حال برایمان اتفاق افتاده است فهرست کنیم و ببینیم که چگونه خود ما در به وجود آمدن آنها موثر بوده‌ایم. همانطور که گفتم دنیا همیشه ابتدا علائم ظریفی به سوی ما می‌فرستد و تلنگر ملایمی به ما می‌زند. ولی وقتی ما این علائم را نادیده می‌گیریم با یک پتک به ما هشدار می‌دهد! رشد و تکامل آنگاه به دردناکترین شکل صورت می‌گیرد که در مقابل آن مقاومت کنیم.

روی هر چیزی که تمرکز کنیم بسط و توسعه می‌یابد. بنابراین سعادت در آن است که در مورد چیزی فکر کنیم که آنرا می‌خواهیم.

برای اینکه مسائل را جور دیگری ببینیم، نیاز به نیروی اراده یا اعتماد به نفس فوق العاده یا عمل جراحی مغز نیست. تنها باید شهامت داشته باشیم که به گونه‌ای دیگر بیندیشیم.

باورهای ما کیفیت زندگی ‌ما را تعیین می‌کنند. دنیا هیچ نور چشمی‌ای ندارد، همه را به یک دید می نگرد!

موفقیت و شادی ما تنها به شناخت قوانین و اصول طبیعی و چگونگی استفاده از آنها بستگی دارد.زندگی ما در صورتی موفق خواهد بود که مسئولیت کامل همه انتخاب‌هایمان را بر عهده بگیریم.

ما برای تنبیه شدن آفریده نشده‌ایم. ما آفریده شده‌ایم که بیاموزیم.

ما به این دنیا آمده ایم تا درس های زیادی بیاموزیم. دنیا معلم ماست. وقتی نتوانیم در درسی قبول شویم. آن را دوباره و دوباره به ما می‌دهند! همین که درسی را فرا گرفتیم درس بعدی از راه می‌رسد. و این درس‌ها هیچوقت تمام نمی‌شود.

دنیا به تلاش ما پاداش می‌دهد نه به بهانه‌هایی که می‌تراشیم!

و دوست داشتن انسانها، یعنی به آنان این آزادی را بدهیم که کسی باشند که خودشان انتخاب می‌کنند و جایی باشند که خودشان انتخاب می‌کنند، و عشق یعنی اینکه به انسانها اجازه بدهیم به میل خودشان در زندگی ما حضور داشته باشند. امیدوارم که شما بتوانید ماموریت‌های زندگی‌تان را به خوبی پشت سر بگذارید.برای مدیریت زندگی روزمره و آرامش روح و روان مان بدون درگیر کردن دائم ذهن مان با مسائل روزمره و منفی، گذشت، به همراه آرامش و سکوت می تواند بهترین و کم هزینه ترین روش درمانی باشد.

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه