نظریه آلبرت الیس
زمینه نظری
ریشه رفتار درمانی عقلانی- هیجانی آلبرت الیس، به فلاسفه رواقی بر می گردد. مخصوصا به اپیکتتوس که بیان می کرد: " اشیاء باعث اختلال انسان ها نمی شوند بلکه نظری که انسان ها نسبت به آن اشیاء دارند باعث این اختلال می گردد". نام شکسپیر نیز در شجره نامه درمان شناختی رفتاری الیس وجود دارد، که بیان می کرد: "هیچ چیز خوب یا بد وجود ندارد بلکه فکر کردن آن را خوب یا بد می کند". از میان روان درمانگران جدید، که با الیس از دیدگاه فلسفی تجانس فکری دارند، می توان آلفرد آدلر را نام برد. به عقیده آدلر، رفتار فرد از عقایدش سرچشمه می گیرد و فرد بر اساس تعبیر و تفسیری که از خویشتن و موقعیتش دارد، خود را با دنیای خارج مرتبط می کند. باورهای آلبرت الیس با عده زیادی از درمانگرانی که به شیوه مستقیم و فعال عمل می کنند هماهنگی و همخوانی دارد.
در درمان منطقی هیجانی آلبرت الیس، منطق و استدلال تا حد امکان به کار بسته می شود و الیس معتقد است که ناراحتی ها و اضطراب های هر فرد زاییده افکار غیر عقلانی اوست. در نتیجه او برای درمان اختلالات رفتاری پیشنهاد کرد که باید از آموزش، استدلال و منطق، و هدایت صریح و مستقیم حداکثر استفاده را به عمل آورد، تا بتوان افکار منطقی تر و عقلانی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد. و درمانجو را از شر آنها نجات داد.
نظریه شخصیت آلبرت الیس
الیس از سه دیدگاه فیزیولوژیک، اجتماعی، و روانشناختی به شخصیت می نگرد و در هر یک از این سه بعد نظرات خاصی درباره شخصیت ارائه می دهد.
مبنای فیزیولوژیکی: الیس معتقد است که انسان ذاتا تمایلات بیولوژیکی استثنایی و نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوه خاص دارد، که این شیوه ممکن است منطقی یا غیر منطقی باشد. او جهت تفکر و عمل فرد را تابع محیط خانواده و فرهنگی می داند که فرد در آن رشد می یابد. او انسان را از نظر بیولوژیکی، عمدتا موجودی می داند که آمادگی ذاتی شدیدی برای تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی و همچنین تمایل مفرطی به سهل انگاری در تغییر رفتار خویشتن دارد. به عقیده وی انسان مایل است که وابستگی خود را به بسیاری از اسطوره ها و تعصبات خانوادگی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، که از دوران اول زندگی آموخته است،حفظ کند، خواستها و ترجیحان شخصی را به صورت نیازهای مبرم جلوه دهد و مراقبت و احتیاطی افراطی در امور خویش داشته باشد.
مبنای اجتماعی: الیس می پذیرد که انسان موجودی اجتماعی است و زندگی در اجتماع برای او لازم است. او معتقد است که انسان باید در اجتماع مطابق انتظارات خود و دیگران رفتار کند و بیش از حد خودمدار و خود بین نباشد. به عقیده او انسان باید تا حدی از آن خصوصیتی بهره مند باشد که آدلر آن را علاقه اجتماعی و ارتباط با همنوع می داند. اما از طرف دیگر معتقد است که پافشاری بر نگرش دیگران نسبت به خود و جلوه دادن آن به صورت نیازی مبرم، حالتی مرضی و مخرب نفس است. به نظر او، اینکه دیگران نسبت به ما نظرات خوبی داشته باشند مطلوب است، اما نباید ما هستی و وجود خود را در گرو نگرش مثبت دیگران نسبت به خود بدانیم.
مبنای روانشناختی: به عقیده آلبرت الیس، گرچه انسان از نظر بیولوژیکی تمایل شدیدی به مضطرب کردن خود و تخریب نفس دارد و گرچه او در اجتماعی زندگی می کند که سبب پاره ای از نابسامانی های رفتاری اوست و آنها را تقویت می کند، اما دیدگاه روان شناختی شخصیت چگونگی رشد آن را مشخص می کند.
مدل abc آلبرت الیس
الیس غریزه را به مفهوم کلاسیک آن قبول ندارد و بیشتر با مزلو در زمینه تمایلات انسان هم عقیده است. او می پذیرد که انسان تمایل به عشق و محبت، توجه و مراقبت، و نیل به آرزوها دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن، بی توجهی، و ناکامی دوری می جوید. بنابراین وقتی حادثه فعال کننده ای (a) برای فرد اتفاق می افتد، او بر اساس تمایلات ذاتی خود ممکن است دو برداشت متفاوت و متضاد از (a) داشته باشد: یکی عقاید، و باورهای منطقی و عقلانی (rb) و دیگری برداشت ها، عقاید، و باورهای غیر منطقی و غیر عقلانی (ib). در حالتی که فرد تابع افکار و عقاید عقلانی و منطقی باشد، به عواقب منطقی (rc) دست خواهد یافت و شخصیت سالمی خواهد داشت. در حالتی که فرد تابع و دستخوش عقاید و افکار غیر منطقی و غیر عقلانی قرار گیرد، با عواقب غیر منطقی (ic) مواجه خواهد شد، که در این حالت او فردی است مضطرب که شخصیت ناسالمی دارد.
تعریف باورهای غیر منطقی
باورهای غیر منطقی در واقع افکار جادویی، موهوم، تخیلی، بی معنی، و از نظر تجربی فاقد اعتبار هستند که باعث بروز هیجانات منفی از جمله نگرانی، اضطراب، و افسردگی می شوند.
انواع باورهای غیر منطقی
الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده عقاید و افکار غیر منطقی می داند، که در ادامه به طور خلاصه به آنها می پردازیم:
1) اعتقاد فرد به اینکه لازم وضروری است که همه افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند.
2) اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است.
3) اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم بد، شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه و مذمت شوند.
4) اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث آنطور نباشند که او می خواهد، نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود.
5) اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است و انسان توانایی کنترل غم و اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد.
6) اعتقاد فرد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیاندازد.
7) اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری از بعضی مشکلات زندگی ومسئولیت های شخص برای فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.
8) اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند.
9) اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی،تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت.
10) اعتقاد فرد به اینکه انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملا برآشفته و محزون شود.
11) اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل، فقط یک راه حل، وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.
الیس معتقد است که توسل به این عقاید یازده گانه به اضطراب و ناراحتی های روانی منجر می شود. وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل جوید، در نگرش و برداشت های خویش شدیدا بر اجبار، الزام، و وظیفه تأکید دارد و خود را بینهایت به وقوع امر خاصی مقید می کند. بنابراین اگر فرد خود را از این قیدها برهاند، به احتمال قوی در جهت سلامت نفس و رشد شخصیت حرکت خواهد کرد.
منابع:
- کتاب نظریه های مشاوره نوشته لوئیس شیلینگ
- کتاب نظریه های مشاوره و روان درمانی نوشته دکتر عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری